بالأخره آدم باید بویی، خاصیّتی داشته باشد
یک سواد متوسط برای یک شهر کافی است اما با یک تقوای صد درصد.
مردم وقتی طهارت تقوا، بوی تقوا، عطر تقوا را از یک امام جمعه، امام جماعت، از یک واعظ، از یک مدرّس استشمام کنند شیفته او هستند.
هر کس بخواهد شهری را اداره کند لازم نیست حالا علامه طباطبایی بشود؛ بر فرض حالا اگر کسی علامه طباطبایی شد این فقط باید در حوزه بنشیند و کتاب بنویسد، این دیگر به درد مردم نمیخورد.
یک سواد متوسط و یک تقوای صد درصد، شهری را، کشوری را اداره میکند.
مگر ممکن است به مردم بگویند آقا شما از این گُل استفاده کنید، از عطر استفاده کنید؟!؛ خود عطر، جاذبهای دارد که تمام شامّهها را جذب میکند.
بالأخره اگر ما در حدّ گیاهان هم بخواهیم زندگی کنیم یا باید عود باشید یا عبیر؛ و اگر در حدّ حیوانات است یا باید مُشک باشیم یا عنبر.
بالأخره آدم باید بویی، خاصیّتی داشته باشد؛ بعضی از چوبها هستند که فقط به درد هیزم شدن میخورند، اما میبینید بعضی از چوبها هستند که میشود عود.
این عود، چوبی بیش نیست اما فضایی را معطّر میکند؛ عَبیر هم فضایی را معطّر میکند؛ آن نافه آهو هم بالأخره گوشهای از بدن آهوست، آن عنبر هم گوشهای از بدن ماهی است.
بالأخره انسان اگر در حدّ حیات حیوانی هم زندگی بکند باید فضا را معطّر کند؛ اگر در حدّ گیاهی هم زندگی بکند باید فضا را معطّر کند.
تقوا واقعاً معطّر است، عدل واقعاً معطّر است، ادب واقعاً معطّر است.
این با عقل عملی حل میشود؛ اینکه شده آقای بهجت، آنکه شده آقای خوانساری، آنکه شده آقای قاضی.
مردم شیفته آن طهارت و طیباند که «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» ... وقتی میبینند این راه معطّر است ... اگر فهمیدند فقیر الی اللهاند به طرف الله میروند.
خُب کدام راه میروند؟ کدام جادّه میروند؟ ... آن جادّهای که کَلِم طیّب میرود؛ آن تقوا، آن عدل، کَلِم طیّبی است که به سرعت، انسان را به لقای الهی میرساند و راحت میکند که «رزقنا الله و إیّاکم انشاءالله».
فراز پایانی درس تفسیر قرآن آیت الله جوادی آملی/سوره فاطر، آیات 12 الی 17
کلمات کلیدی: